اگر از روزمرگیهای سیاسی فاصله بگیریم و صد سال بعد را لحاظ کنیم، آیا جز این است که قانون عفاف و حجاب، به کار تایید نظر مورخان و مردمانی میآید که مدعیاند اسلام در طول تاریخ بر ایرانیان تحمیل شده؟
این روزها که نوعی "نقد ملی" متوجه قانون عفاف و ححاب شده، بد نیست به این دو نکته هم بپردازیم که نویسندگان و مدافعان این قانون، گرفتار روزمرگی سیاسی و فاقد نگرش تاریخیاند. علاوه بر این، دغدغه آنها قدرت به نظر میرسد نه دیانت.
از دو ادعای فوق، تبیین ادعای دوم نیاز به توضیح چندانی ندارد. کسی که دغدغه دیانت داشته باشد، نباید جوری عمل کند که مردم را دچار دینبیزاری کند.
علاوه بر این، جریمههای سنگین مالی بابت شال-بر-سر-نداشتن، مجوز شرعی ندارد وگرنه مدافعان این قانون با استناد به آیات و احادیث نشان میدادند که شرعا حق وضع چنین قانونی را دارند.
پس علاوه بر دامنزدن به دینبیزاری، فقدان پشتوانه شرعی هم نشانه دیگری از نبودِ دغدغه دیانت در ذهن و ضمیر نویسندگان این قانون است. قانونگذارییی که دغدغه آن حفظ و گسترش دیانت در سطح جامعه باشد، نمیتواند کاتولیکتر از پاپ شود و بدعتی بگذارد که مویَد دین نیست.
اما ادعای روزمرگی سیاسی و فقدان نگرش تاریخی، توضیح بیشتری میطلبد. نویسندگان قانون عفاف و حجاب، مسلماناند؛ و قاعدتا مثل اکثر مسلمین ایران مدعیاند ایرانیان به زور مسلمان نشدند بلکه اسلام را به عنوان آیینی برای زیستن "انتخاب کردند".
بزرگانی چون مرتضی مطهری و دکتر شریعتی در آثار خودشان تلاش کردهاند این داوریِ تاریخی را به کرسی قبول بنشانند که ایرانیان به زور مسلمان نشدند.
نویسندگان قانون عفاف و حجاب به این نکته توجه ندارند که تحمیل چنین قانونی، ۱۴۰۰ سال پس از ورود اسلام به ایران و مسلمانشدن ایرانیان، در خدمت تایید این ادعای تاریخیِ مخالفان اسلام است که "ایرانیان به زور مسلمان شدند."
مورخین مخالف اسلام، چه ایرانی چه انیرانی، در آثارشان با ارجاع به وقایع تاریخی گوناگون در سدههای متفاوت، کوشیدهاند این مدعا را مستند و مستدل سازند که ایرانیان به اجبار تن به اسلام دادند. مورخان دیگری هم، چه مسلمان چه نامسلمان، در رد ادعای آنان قلم زده و استدلال کردهاند.
حالا نمایندگان مجلس شورای اسلامی، بنا به اقتضائات سیاسی روز، آن هم اقتضائاتی برآمده از ملاحظات اصولگرایان افراطی، قانونی را تدوین کردهاند که به لحاظ تاریخی به سود ادعای مورخانی است که مسلمانیِ ایرانیان را محصول فشار و اجبار میدانند.
اگر از روزمرگیهای سیاسی فاصله بگیریم و صد سال بعد را لحاظ کنیم، آیا جز این است که قانون عفاف و حجاب، به کار تایید نظر مورخان و مردمانی میآید که مدعیاند اسلام در طول تاریخ بر ایرانیان تحمیل شده؟ آیا بعدها هیچ اندیشمند و دینداری میتواند این قانون را به خلقالله نشان دهد تا ثابت کند زیستِ اسلامیِ ایرانیان اختیاری بوده است؟
اگر از دعواهای سیاسی حقیر و تاریخمصرفدار بگذریم، این قانون به لحاظ تاریخی فقط به کار مخالفان اسلام میآید. چه مخالفان اسلام در ایران، چه مخالفان اسلام در سایر نقاط جهان.
جامعه ایران حتی قبل از اسلام هم غالبا دیندار و دینی بوده و زنان ایرانی هم اکثرا باحجاب بودند. اما این واقعیت تاریخی به این معنا نبوده که همه زنان حجاب را رعایت میکردند. ولی رعایت حجاب آن قدر بوده که جامعه رنگ و بوی دینی داشته باشد.
اگر اتمسفر این جامعه "دینی" نبود، حکومت دینی هم در آن پدید نمیآمد. اما حکومت دینی اگر بخواهد فضای اجتماعی را با فشار و اجبار "دینیتر" کند، از دینداریِ جامعه میکاهد و پایههای مشروعیت خودش را سست میکند.
اما فارغ از اینکه حکومت دینی، در هر عصری، چه سرنوشتی پیدا میکند، هر کس که حقیقتا دغدغه ایمان اسلامی و دیانت اسلام را در این کشور دارد، نباید هیچ جا، چه در مجلس چه در سطح جامعه، چنان عمل کند که گویی اسلام دینی است که به زور به خورد ایرانیان داده شده است.
کسانی که قول و فعل شان در خدمت ترویج و تثبیت این تصور است، خواسته یا ناخواسته به اسلام خدمت نمیکنند؛ ولو که ادعای اسلامگراییشان گوش فلک را کر کرده باشد.