نگاهی به چند فیلم با موضوع معدن به بهانۀ فاجعۀ طبس

نگاهی به چند فیلم با موضوع معدن به بهانۀ فاجعۀ طبس

سینما و تئاتر

«‌معدن‌چی که فشار قبر نداره‌! قبلا کشیده! آنقدر خسته‌‌س تا سنگ لحد گذاشتن‌، آروم می‌گیره و یه دل سیر می‌خوابه .... همين»- سکانس روح معدن‌چی در فیلم «اینجا چراغی روشن است»...


اول بار نیست که فاجعۀ انفجار و ریزش معدن و مرگ معدن‌چیان منجر به تراژدی در حافظه جمعی ما شده است. پیش از این هم بارها شاهد تکرار چنین حادثه دل‌خراشی بوده‌ایم. با این همه هنوز دست‌های سینمای ما در ساخت فیلم دربارۀ زندگی کارگران معدن و مصایب‌شان خالی است اگرچه فیلم‌های اندکی در این باره ساخته شده است.

      وقتی به حافظه سینمایی خود رجوع می‌کنم جز چند فیلم که داستا‌ن‌شان یا بخشی از داستان به معدن و کار در معدن مربوط است این حس درمی‌گیرد که چیزی در چنتۀ سینما در این عرصه نیست.

      شاید مهم‌ترین آنها فیلم «دانه های ریز برف» باشد به کارگردانی علیرضا امینی. قصه فیلم دربارۀ جوانی است که «کله» خطابش می‌کنند. او به همراه دوست میان‌سالش در حاشیۀ یک معدن زندگی و کار می‌کنند.

     فردی که با وسیله نقلیه، مواد مورد نیاز زندگی‌شان را به آنها می‌رساند تنها رابط آنها با دنیای خارج است. «بهنام کله» که یا توانایی صحبت کردن ندارد یا از روی عمد حرف نمی‌زند، شخصیت درون‌گرایی است که مدام از جانب دوست خود آزار می‌بیند. اتفاق مهمی که زندگی یک‌نواخت این دو را دگرگون می‌کند.

 

     محسن تنابنده که نقش همان کارگر معدن را در این فیلم بازی کرده بود با انتشار عکسی از خود در این فیلم نوشته است:

فاجعه معدن

    «این عکس مربوط به اولین فیلمی‌یه که بازی کردم."دانه های ریز برف" به کارگردانی علیرضا امینی، نقش یه کارگر معدن بود. فقط نقشش بود. یه شبیه‌سازی ولی همون هم طاقت‌فرسا بود. گروه بیش از ٣٠٠متر در تونل پیش نمی‌رفت. اون هم با هزار سلام و صلوات ولی می‌دیدم کارگران معدن افزون بر ١٠٠٠ متر می‌رفتن. این قدر که جز ظلمات چیزی ازشون پیدا نبود. ای کاش ماندگان در آوار صحیح و سالم پیدا شوند. مثل همون روزا که هنگام خروج از دل تاریکی دهانه تونل ابتدا صدای محلی خواندن‌شان شنیده و بعد سفیدی چشم و دندان‌شان در چهره سیاه از گرد زغال به چشم می خورد.»

      تجربه تنابنده در نقش یک معدن‌چی نشان می دهد چقدر کارگران معدن در سختی و مشقت کار می‌کنند و بیهوده نیست که این شغل را سخت‌ترین کار دنیا می‌دانند.

     بازی او یک بار دیگر هم با معدن گره خورد و آن در سریال «رهایم کن» بود. اما این بار در نقش حاتم نایب سرخی و نه در نقش کارگر معدن چون اداره معدن زغال سنگ پدر را به عهده دارد.

    بخشی از درام به اتفاقاتی گره خورده که درون معدن و بین کارگران آنجا رخ می دهد و حتی صحنه‌ای از انفجار در معدن و زخمی‌شدن و مرگ برخی از کارگران هم در آن به تصویر کشیده شده است. لوکیشن معدن در این سریال طراحی و ساخته شده است.

  معدن درفیلم «آقای بخشدار» به کارگردانی خسرو معصومی هم برجسته شده و قصه در زمان پهلوی روایت می‌شود. وقتی شخصیت خبرنگار با بازی عبدالرضا اکبری پس از سال‌ها به زادگاه برمی‌گردد، در ایستگاه قطار از کنار جماعت معدن‌چی عبور می‌کند و با یادآوری خاطرات تلخ گذشته از مردمی می‌گوید که سرنوشت تلخ‌شان را به هر مشقتی تحمل کردند، اینجا هم کارگران معدن قربانی توطئه و دسیسه‌های پشت پرده سران قدرت و سرمایه هستند.

سیمای معدن‌چی در سینما هم مظلوم است

   درعین حال وجود خبرنگار افشاگر و بخشدار جدید، کورسوی امیدی برای مقابله و مبارزه با وضع موجود است اما فساد سیستماتیک و چندلایه مسئولان دولتی در فیلم، مجالی برای ثمربخشی این مواجهه و حق‌طلبی ندارد.

   اینجا هم نماینده حکومت پشت تریبونی با پرچم سه‌رنگ و منقش به شیر و خورشید می‌رود و با لبخندی کذایی می‌گوید: «معدنچیان عزیز! شما نور چشم این آب و خاکید، قشر زحمتکش یعنی ستون جامعه.»
   
یکی دیگر از فیلم هایی که در آن گوشه چشمی به معدن و کار در آن توجه شده فیلم «‌اينجا چراغی روشن است» به کارگرانی رضا میرکریمی است که سعید پورصمیمی در آن نقش یک معدن‌چی را بازی می‌کند.

سیمای معدن‌چی در سینما هم مظلوم است

   در سکانسی از فیلم از زبان روح يك معدن‌چی می‌شنويم که می‌گوید‌:  "معدن‌چی که فشار قبر نداره‌! قبلا کشیده! اون قدر خسته‌س تا سنگ لحد گذاشتن‌، آروم می‌گیره و یه دل سیر می‌خوابه .... همين»

   او که از کودکی در معدن کار کرده، آنجا را مثل گوری دسته‌جمعی توصیف می‌کند. همین دیالوگ‌ها همراه با اشاره به دردهای جسمانی به دلیل کار طولانی مدت در معدن و غرزدن همسرش به‌دلیل عدم تامین معاش، با بازی درست پورصمیمی، وضعیت رنج‌بار سخت‌ترین کار دنیا را برای مخاطب ترسیم می‌کند.

   بازیگوشی و شوخ‌طبعی روح معدن‌چی در شب اول قبر و پس از مرگ، خبر از رهایی‌اش از یک زندگی به غایت دشوار می‌دهد، انگار که همه عمر شعر «ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت» را زمزمه و آرزو می‌کرد که حالا با تعبیرش این‌طور دق دلی مرگ را سر زندگی نکرده‌اش خالی می‌کند و آسوده و شادمان است. با این حال هنوز در سینمای ایران فیلمی اثرگذار و مهم که قصه کارگران معدن و مصاب آنها را به تصویر کشیده و روایت کند ساخته نشده است.

    آری، سیمای کارگران معدن در سینمای ما هم مظلوم است...