روز ملی شعر پارسی در 5 پرده

روز ملی شعر پارسی در 5 پرده

هنر موسیقی، ادبیات و نگارگری

حسین جعفریان (روزنامه نگار و مستندساز) روایتی شنیدنی از احمدشاه مسعود دارد. می‌گوید: روزی احمدشاه مسعود دربارۀ شعرسپید سخن می‌گفت. ناگهان کسی در جمع به طعنه می‌گوید: دشمن در خط جنگ، عملیات دارد، شما از شعر و ادبیات می‌گویید؟ در پاسخ می‌گوید:«جان برادر، همین عملیات برای ادبیات است»


در جایی از رمان سووشون سیمین دانشور آمده است: «مردم شهر من شاعر متولد می شوند». گفته می‌شود شعر هنر ملی ایرانیان است. آن‌اندازه که در هر دکان و مغازه‌ای می‌توان مصرعی شعر بر در و دیوارش خواند. و گاهی برخی ذوقی هم به کار گرفته، و به فراخور پیشه، شعری از خود ساخته‌اند. چنانکه پشت کامیونی نوشته بودند: 

می‌کنم رانندگی دارم توکل با خدا 
از خطر محفوظ مانم همت شاه رضا 

  ب رای ایرانیان شعر همواره حرمتی با خود داشته است. هوشنگ ابتهاج در خاطرات خود می‌گوید که به واسطه‌ی شاعر بودنش زندانبان‌ها رفتار ملایم‌تری با او داشته‌اند:«یک نگهبان برای من شعر گفت. یه روز دیدم بالا سرم وایساد، آذربایجانی بود:«غصه مخور شاعرم». اینو به زندانی‌یی که اونو حتی ناپاک می‌دونه، ملحد می‌دونه، کافر می‌دونه، خیانت‌کار به انقلاب و اسلام می‌دونه می‌گه:«شاعرم». واقعا این معجزه شعر فارسیه: 

غصه مخور شاعرم آخر من آزادت کنم 
داخل خانه‌ات کنم در باغ و بستانت کنم 

  من های زدم به گریه. گفتم اینو بنویس به من بده.»

       داریوش شایگان در کتاب «پنج اقلیم حضور» نوشته است:

   «در سال 1342، همسر نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده معروف یونانی، در ایران مهمان من بود، و در سفری که به شیراز داشتیم پس از بازدید از مقبره سعدی و حافظ، با تاثر و شیفتگی بسیار سخنی گفت که هرگز فراموشش نکردم: من در هیچ کجای دنیا ندیده‌ام که مزار و مقبره یک شاعر بزرگ، زیارتگاه مردم باشد. شاید شما تنها ملتی باشید که با شاعرانتان چنین ارتباط معنوی عمیقی دارید و چنان ارجی برایشان قائلید که حضوری مدام در زندگی شما دارند».

   شایگان در توضیح می‌نویسد:

   «این خصلت ایرانیان بدان ماند که فی‌المثل یک ایتالیایی دائما به کمدی الهی دانته رجوع کند و دمی از حکمت نهفته در آن غافل نماند. ناگفته پیداست که رفتاری از این دست، در هیچ تمدن دیگری از دنیا نظیر ندارد. پس می‌توان اذعان داشت که خصلت شاعرانگی ایرانی و همدمی سحرانگیز او با شاعران بلندمرتبه‌اش پدیده‌ای است کاملا استثنایی و یگانه».

   و شاید همین ذهنیت شاعرانه و وزن‌آشنای ما باشد که آن شعاردهنده را ناخواسته مجبور کرد که یک «گاف» اضافه کند تا وزن «آروم نمی‌گیریم» درست شود.   

 دو) شعر، نگهبان وفادار هویت ایرانی:  


   هرچند سیف فرغانی را با آن شعر جاودانه‌ای که در نکوهش مغولان سروده است می‌شناسیم، اما سیف درباره‌ی خاک ایران به ناروا گفته است: 

نزد عاشق گل این خاک نمازی نَبُود 
که نجس کرده‌ی پرویز و قباد و کسری است 

استاد محمدامین ریاحی بر این باور بود که حافظ در بیت زیر: 

قدح به شرط ادب گیر، زان که ترکیبش 
ز کاسه‌ی سر جمشید و بهمن است و قباد 

  «ظاهرا» به بی‌احترامی سیف به خاک ایران پاسخ داده است. و این رسالتی پیدا و پنهان در کار بسیاری از شاعران ایرانی شد که خود را پاسبان هویت ایرانیِ در مخاطره افتاده بدانند.  با فروپاشی شاهنشاهی ساسانی، و ناپدید شدن مرزهای سیاسی ایران، شاعران بودند که هویت ایرانی را در لابه لای سطور شعری خود پنهان کردند تا از گزند باد و باران در امان بماند. و اینگونه شعر فارسی به تعبیر دکترجواد طباطبایی: «به مکانی برای تداوم آگاهی ملی ایرانیان تبدیل شد». و آن شعر مشهور حافظ گواه چنین رسالتی می‌تواند باشد: 

از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند 
که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست 

شاهنامه‌ی فردوسی در این زمینه سرآمد همه‌ی دیوان‌های شعری دیگر است. و چنان که ابن اثیرجزری دریافته بود، شاهنامه «قرآن قوم» ایرانی دانسته می‌شد. نقشی که شاهنامه در ماندگاری آرمان ایران داشته است، چندان روشن است که نیاز به بازگویی ندارد. شاعران بودند که به فاتحان خاک ایران یادآوری می‌کردند بر کدام تخت پادشاهی تکیه داده‌اند و رفتارشان چگونه باید باشد. سعدی راهی را در برابر شاهزادگان مغولی می‌گذارد که آشکارا از هویت ایرانی و اندیشه های ایرانشهری آمده بود: 

به نقل از اوستادان یاد دارم 
که شاهان عجم کیخسرو و جم 
ز سوز سینه ی فریادخوانان 
چنان پرهیز کردندی که از سم 
 
سه) شعر فارسی، سفیر آبرومند فرهنگ ایرانی: 


  می‌دانیم که ابن‌بطوطه شعر سعدی را در چین شنیده بود. و می‌دانیم که شعر فارسی پوشکین روسی را هم شیفته‌ی خود کرده بود:«درست است که ما سرزمین یخبندان و هوای سردی داریم، اما روسیه است که شما در آن احساس غربت نمی کنید. چرا که اینجا حافظ و سعدی نام‌هایی آشنا هستند». یوهان هردر (فیلسوف آلمانی) نیز شعر فارسی را «دختر بهشت زمینی» می خواند. و آلمانی دیگری به نام آدام اولئاریوس پس از ترجمه ی گلستان سعدی در مقدمه ی کتابش نوشت: «از این پس، مرا پارسی آلمانی خواهند نامید».
 
آن ماری شیمل هم مقاله‌ای دارد با نام «تاثیرشعر فارسی در شرق و غرب» که در آنجا دامنه‌ی نفوذ شعر فارسی را در فرهنگ جهانی به روشنی نشان داده است.

   و باز می‌دانیم که تاثیر شعر فارسی در سرزمین هند خود موضوع رساله‌های بسیاری بوده است. نفوذی که آنقدر پررنگ و پرمایه می شود که تاریخ‌نگاری هندو به شکایت می‌نویسد:«حتی برهمنان مقدس هم مثنوی می‌خوانند».

       شاهد آن‌که تذکره‌های گوناگونی که از آن دوران به جای مانده است نام شاعران فارسی‌گوی پرشماری را در خود دارند که قند پارسی را به بنگاله برده بودند. درباره‌ی نفوذ شعر فارسی در سرزمین عثمانی نیز می توان بسیار نوشت. حاکمان عثمانی خود به زبان فارسی دیوان شعر دارند و دیوان حافظ و شاهنامه ی فردوسی در میان مردمان آن سرزمین جایگاهی در خور داشته است.

  جواد حدیدی هم در کتاب ارزشمند «از سعدی تا آراگون» تاثیر ژرف و شگفت شعرفارسی بر شاعران فرانسوی را به خوبی نشان داده است. ترجمه ی فیتزجرالد از رباعیات خیام نیز موجی از خیام دوستی را در انگلستان و دیگر کشورهای اروپایی به راه انداخته بود. چنان که در زمانی کوتاه بیش از سی ترجمه‌ی گوناگون از رباعیات خیام تنها در کشور آلمان به بازار می آید.

   شعر فارسی و شاعران فارسی‌گو، این چنین ایران را در چشم مردمان دیگرکشورها محترم کرده بودند. آنقدر که امرسون فرانسوی بگوید:«ایرانیان را فرانسویهای آسیا نامیده‌اند. هوش برتر آنان، احترامشان نسبت به اهالی فضل و دانش و کمال، مهمان نوازیشان در قبال مسافران غربی، مسامحه‌شان نسبت به مسیحیانی که در سرزمینشان زندگی می‌کنند، مسامحه‌ای که با رفتار تعصب‌آلود ترکان عثمانی در تضاد آشکار است، گویا از فرهنگ غنی آنان نشات می‌گیرد، فرهنگی که برساخته‌ی شاعران بزرگ آنان است». 

چهار) شعر فارسی، پادزهر بنیادگرایی: 


حسین جعفریان (روزنامه نگار و مستندساز) روایتی شنیدنی از احمدشاه مسعود دارد. جعفریان می‌گوید: روزی احمدشاه مسعود درباره‌ی شعرسپید سخن می‌گفت. ناگهان کسی در جمع به طعنه می‌گوید دشمن در خط جنگ، عملیات دارد، شما از شعر و ادبیات می‌گویید؟ احمدشاه مسعود در پاسخ می‌گوید:«جان برادر، همین عملیات برای ادبیات است». و فرزند او نیز در هیاهوی جنگ با طالبان، مثنوی مشهور «عقاب» از دکترخانلری را برای یاران خود می‌خواند با این اشاره که «ما همه عقاب هستیم». شعرفارسی را می‌توان یکی از سدهای استوار ایستاده در برابر بنیادگرایی دانست. به توضیح محمدمنصور هاشمی، وقتی سعدی می گوید:  

سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است 
گر نبیند چه بود فایده‌ی چشم بصیر 

در واقع به ستیز با آن نوع نگاهی رفته است که نظر را حرام می داند. درونمایه‌ی شعر فارسی به میزانی سرشار از چنین مضامینی است که هرگونه نگاه بنیادگرانه‌ای را ـ اگر شکست هم نداده باشد ـ دست کم بی‌آبرو کرده است. این شعر آذربیگدلی را بخوانید:  

به شیخ شهر، فقیری ز جوع بر پناه 
به این امید که از جود خواهدش خوان داد 

هزار مساله پرسیدش از مسائل و گفت 
که گر جواب نگویی نبایدت نان داد 

نداشت حال جدال آن فقیر، شیخ غیور 
ببرد آبش و نانش نداد تا جان داد 


عجب که با همه دانایی این نمی‌دانست 
که حق به بنده نه روزی به شرط ایمان داد! 

پیداست که تاثیر چنین شعرهایی تا چه اندازه می‌توانسته است این دست شریعمتداری های تلخ را رسوا کند. ستیز بی‌امان حافظ با ریاکاری‌های متشرعین حتی امروز نیز به کار همگان می‌آید تا پاسخ دین فروشان متظاهر را به بیتی رندانه از او بدهند: 

می‌خور که صد گناه ز اغیار در حجاب     
بهتر ز طاعتی که به روی و ریا کنند 

شاعران فارسی‌گویی چون نظامی بودند که به مردمان می‌آموختند دیگری ستیزی راهی به رستگاری ندارد. نظامی می‌گوید به در میخانه رفتم، دری نگشودند. گفتند: 

هرچه از جمله‌ی آفاق در اینجا حاضر 
مومن و ارمنی و گبر و نصارا و یهود 
گر تو خواهی که دم از صحبت اینان بزنی 
خاک پای همه شو تا که بیابی مقصود
 
پنج) روزی به نام شهریار: 

  هرچند در کشوری که شعر فارسی در آن پیشینه‌ای هزارساله دارد، انتخاب روز ۲۷ شهریور به عنوان «روز ملی شعر و ادب پارسی» [در باور برخی] کژسلیقگی است اما، این نکته چیزی از اهمیت استاد شهریار نمی‌کاهد. اهمیت شهریار در این است که او توانست به روشنی نشان بدهد، که هم می‌توان به زبان ملی شعر سرود، و هم زبان مادری را گرامی داشت. دلبستگیِ شهریار به زبان ترکیِ آذربایجانی بر کسی پوشیده نیست، بااین‌همه او شیفته‌ی ایران بود و باور داشت که «اختلاف لهجه ملیت نزاید بهر کس». و شجاعانه سروده است: 

  گرچه ترکی بس عزیز است و زبان مادری
  لیک اگر ایران نگوید، لال بادا این زبان

  و در جایی دیگر: 

  گَرم خون ریخت دشمن، شهریارا
  به خون دانی چه بندم نقش؟ ایران

  و نیز شعر پرشورَش برای فردوسی بزرگ که نشانه‌ی دیگری است از دلبستگیِ او به هویت ایرانی‌اش:

چو از شهنامه فردوسی چو رعدی در خروش آمد
به تن ایرانیان را خون ملیت به جوش آمد
زبان پارسی گویا شد،تازی خموش آمد
ز کنج خلوت دل اهرمن رفت و سروش آمد

  با این‌همه می‌توان تعدادی از شعرهای شهریار را پسندید، تعداد دیگری را نه. برخی موضع‌گیری‌های او را ستود، برخی دیگر را نه. اما در این نکته نمی‌توان تردید کرد که شهریار جایگاهی بسیار بلند در میان شاعران معاصر دارد. به قول یارنزدیک‌اش استاد هوشنگ ابتهاج:

    «این فوران عاطفی که در غزل شهریار و در شعر شهریار است اصلا ما حتی در شعر سعدی هم سراغ نداریم. مضمون شاید تو دیوان دیگران باشه ولی عاطفه نیست».