در فیلم "جدایی نادر از سیمین"، سیمین مصمم بود که برود، و در فیلم "پل چوبی" شیرین مردد بود که با صبوحی برود یا با امیر بماند، ولی در سریال "در انتهای شب" نکتۀ جالب این بود که بهنام و ماهرخ رسیدن به "فردای بهتر" را در ترک وطن جستوجو نمیکردند.
سریال "در انتهای شب"، اثر خوشساخت و خوشقصۀ آیدا پناهنده، چنانکه دیگران هم نوشتهاند، به مشکلات و مصایب طبقۀ متوسط جدید در ایران امروز میپردازد. اگرچه مسألۀ نویسندگان فیلمنامه، آیدا پناهنده و ارسلان امیری، فراتر از نمایش زندگی افرادی از یک طبقۀ اجتماعی خاص است. یعنی تجارب انسانی و عاشقانهای که در این سریال میبینیم، لزوم اختصاصی به یک قشر یا طبقۀ خاص ندارد.
البته اینکه کفگیر کشش جنسی و عاطفی یک مرد نسبت به همسرش، بعد از ده سال زندگی مشترک، به تهِ دیگ وجودش خورده باشد، تجربۀ انسانی فراگیری است که بالاشهری و پایینشهری نمیشناسد!
یا مردی که از همسری سرسخت و نقاد جدا شده، فارغ از اینکه در کدام طبقۀ اجتماعی قرار دارد، معمولا تمایلی ولو ناخودآگاه دارد برای برقراری رابطۀ عاطفی با زنی که مطیع و منقاد است و برخلاف زن قبلی، ایدۀ چندانی ندارد و برای شوهرش خط مشی تعیین نمیکند.
مواردی از این دست، که احوال اگزیستانسیل و فراطبقاتی آدمها را بازمینماید، در سریال "در انتهای شب" فراوان است. با این حال اتمسفر احساسات و عواطف آدمها در این سریال، اتمسفری طبقاتی بود. مثلا دختر دانشجوی روشنفکرمآبی که در دانشگاه به استادش دل میبازد و یا تحت تاثیر شغل پدرش که قبلا صاحب یک سینما بوده، مرد رٰٰؤیاهایش مرد خوشچهره و جذابی بوده شبیه مارلون براندو.