"باهمخواندن" تنها کاری است که بیوقفه و منظم انجام میدهیم. باورم نمیشود. ما بیشتر آثار کلاسیک را باهم خواندهایم. دیگر گذر زمان را حس نمیکنیم. همان مخاطبِ مشتاقِ سالهای گذشتهایم و نمیخواهیم ضرباهنگ لحظات را برهم بزنیم. بیشتر او میخواند و من گوش میکنم
دربارۀ نویسنده:
«سارا ماناویس»، نویسنده و روزنامهنگار آمریکایی است که در نوشتههایش بر فناوری، فرهنگ و جامعه متمرکز است. او درخصوص کتابها و ایدههای جدید نیز برای ساندیتایمز و گاردین مطلب مینویسد.
شایان ذکر است که مقالات ترجمهشده در این بخش، صرفاً بازتاب دیدگاه نویسنده و در راستای بررسی مطبوعات جهان است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
هردو میتوانیم به خاطر بیاوریم که چه شد. آنروزها پریشان و ناآرام بودیم. از دسامبر 2016 حرف میزنم و زمستان پرسوزوگدازش. هشت ماه از آشنایی ما میگذشت. در هراس بودیم مبادا رؤیای جادوییمان خراب شود و از این خواب شیرین برخیزیم. هیچ کار دیگری تااینحد خوشایند و مسحورکننده نبود. باهمبودنِ ما با وقتگذرانیهای سایر بزرگسالان فرق داشت. او با طنین پرمهر و آرامش بیهمتایش کتابی میخواند و مرا از دقایق بیروح و عبوسم جدا میکرد. تعطیلات کریسمس نزدیک بود و ترجیح میدادیم به همین منوال بگذرد.
حالا هفت سال از آن روزها گذشته و "باهمخواندن" تنها کاری است که بیوقفه و منظم انجام میدهیم. باورم نمیشود. ما بیشتر آثار کلاسیک را باهم خواندهایم. دیگر گذر زمان را حس نمیکنیم. همان مخاطبِ مشتاقِ سالهای گذشتهایم و نمیخواهیم ضرباهنگ لحظات را برهم بزنیم. بیشتر او میخواند و من گوش میکنم.
آنهایی که مرا میشناسند، میدانند که آدم صبوری نیستم و خیلیوقتها پرچانگی میکنم. باهمخواندن مرا به شنوندهای شکیبا مبدل کرده است. باهم تمرکز میکنیم بر عباراتِ نویسنده و به تپقها و لغزشها میخندیم. خیلیوقتها به هر دری میزنیم تا مقصود نویسنده و معنای واژهای را دریابیم. گهگاه پیش از شروعِ خواندن، دربارۀ کتاب حرف میزنیم. همسرم برداشت خود را از کلام نویسنده بیان میکند. توجهم تماموکمال معطوف به او است، باینحال توقفگاهها و گذرگاههایی مییابم که رشتۀ سخن را در دست گیرم.
چرا به باهمخواندن ادامه میدهیم؟ حتماً علاقه به فلسفه و ادبیات دخیل است و میل به دانستن. این اجراهای دونفره، اوج زیستن است و اثراتش در حیات فردی و مشترکمان احساس میشود. ما باهم از افکار پریشان خلاص شدهایم و میتوانیم راحت بخوابیم. دیگر خستگیهای بیدلیلِ گذشته و افکار دورهایِ بیهوده به سراغمان نمیآِید. انگار در کتابها آرام گرفتهایم.
به شوخی میگوید: «ترفند خوبی است. تو با صدای من کاملاً از هوش میروی.» و من انگار هیچجا نیستم. هیولاهای هرروزه را نابود کردهام و در سمتی دیگر سیر میکنم. کتابخواندن بهاندازۀ دویدن یا مراقبه برای سلامت روانم مفید است. هر دوی ما دریافتهایم که در خلال مطالعۀ طولانی، آرامتریم و اگر باهم نخوانیم، ناآرامی به سراغمان میآید.
فقط ما نیستیم که شیفتۀ باهمخواندنیم. خیلی از زوجها به همین روش کتاب میخوانند. دوستان و همراهان زیادی از گوشهوکنار دنیا با کتابخواندن به یکدیگر متصل شدهاند.
آنچه مردم میخوانند به علایقشان بستگی دارد و از رمانهای تخیلی تا کتابهای موفقیت و روانشناسی، ادبیات جهان، اندیشۀ سیاسی، کتابهای تاریخی و ... متفاوت است. یکی از دوستانم تعریف میکرد که "سهگانۀ تاریخیِ هیلاری مانتل دربارۀ تامس کرامول" و همچنین اثر "استفانکینگ" را برای همسرش خوانده است.
فارغ از آنکه موضوع و نحوۀ روایت هر کتاب چیست، تحقیقات نشان دادهاند که فواید باهمخواندن در همهجای جهان همانند است. تقریباً همه گزارش میدهند که خواب بهتر، سلامت روانِ بهبودیافته، نشاط درونی و صمیمیت بیشتری با یار کتابخوانشان دارند. صمیمیت چیزی ورای عشق رمانتیک است، آرامش و رضایت بههمراه دارد و فرد را در قلمروی متمایز جای میدهد.
تحقیقات در حوزۀ بلندخوانی و باهمخوانی در مورد کودکان هم انجام شده که البته با کسانی که در فرهنگ ما بیشتر برایشان خوانده می شود و کسانی که قادر به خواندن نیستند نیز همخوانی دارد. تأثیر خواندن برای یکدیگر عموماً با آرامش و پیشرفت همبسته است. خواندن با صدای بلند برای فردی مفید است و میتواند تمرکز و قدرت حافظه را بهبود بخشد. شواهدی در این مطالعات وجود دارد که عمومیتیافته است و قابلتعمیم به همه.
یافتههای روانشناسی نشان میدهند که همگامسازی اعمال و احساسات، پیامدهای قابلتوجهی دارد. پروفسور "اوشاگوسوامی" (مدیر مؤسس مرکز علوم اعصاب در دانشگاه کمبریج) میگوید: «روانشناسی نشان داده است که همگامسازی اعمال و احساسات ما با دیگران منجر به احساس صمیمیت بیشتر می شود.
علوم عصبشناسی در سالهای اخیر نشان دادهاند که اگر دو یا چند نفر درگیر فعالیتی مشترک شوند، امواج مغزیشان در یکراستا قرار میگیرد. این همسویی مغزی ممکن است به این دلیل باشد که ارتباط بیشتری احساس میشود.»
کار پروفسور گوسوامی بر "تأثیر خواندن بر مغز" در بازۀ رشد کودک متمرکز است. او بهطورخاص "تأثیر گفتار ریتمیک" را بررسی میکند. تحقیقات او نشان میدهد که ساختارهای ریتمیک -که غالباً در قافیههای مهدکودک و "شعرخوانی با صدای بلند" یافت میشود-، بخش مهمی از یادگیری زبان و سواد کودکان است و الگوهایی ایجاد می کند که امواج مغزی میتواند با آن هماهنگ شود. او توضیح میدهد که وقتی در سطح عصبی این زبان ریتمیک ساخته میشود و بهفهم درمیآید، امواج مغزی همگام میشوند.
هنگامی که داستانها را با صدای بلند میخوانند، معلمان دبستان، ناخودآگاه آمار صوتیِ مشابه با آنچه در صحبتهای کودک و قافیههای مهدکودک یافت میشود، تولید میکنند. هرچه مغز ریتمهای خودش را دقیقتر با ریتمهای گفتار هماهنگ کند، درک زبانیِ دریافتکننده بهتر خواهد بود.
همین ریتمها که در دوران کودکی آموخته شدهاند، احتمالاً بهطور ناخودآگاه در جمعخوانیهای بزرگسالی نیز بهکار میروند. پروفسور میگوید: «وقتی با صدای بلند مطلبی میخوانید حتی اگر مخاطبتان بزرگسال باشد، ناخودآگاه کلامتان ریتمیک میشود. هر ریتم مشترک به ایجاد امنیت، رفاه عاطفی و انسجام ذهنی کمک میکند.» او سربازانی را مثال میزند که با نوایی ریتمیک رژه میروند. به نظر میرسد امواج مغزی آدمها [اعم از بزرگسال و کودک] بههمینترتیب عمل میکند و هرزمان این اتفاق بیفتد، احساس بهتری ایجاد میشود.
"کیت نیشن"(استاد روانشناسی تجربی در دانشگاه آکسفورد و مدیر گروه ReadOxford (بخش تحقیقاتی که در مورد نحوۀ یادگیری کودکان مطالعه میکند) میگوید: «"داستان" نیز در حس خوبِ ناشی از بلندخوانی نقش دارد.»
در مورد کودکان میدانیم که "خواندن" در آموزش، یادگیری، کسب دانش و همچنین درک خویشتن، روایتهای شخصی، همدلی و احساسات مهم است. همۀ این کارها را بهمدد "داستان" انجام میدهیم. داستانخوانی فواید شناختی، زبانی و عاطفی دارد. مهمتر از همه آن است که افراد با هم وقت میگذرانند. ارتباط مشترک مهمترین خصیصه است و به صمیمیت و رشد هوش اجتماعی منجر میشود. بحث بر سر خیابانی دو طرفه بین والدین و کودک است. همین رابطه به روابط بزرگسالان نیز تعمیم مییابد.
«خیابان دوطرفه بهترین استعاره است . به این معنا است که شما کسی را دارید که با صدای بلند برای شما میخواند، آشنا است و میتواند با شما در تعامل باشد. ممکن است بخواهید برای طرح سؤال گفتارش را قطع کنید، از موضوع خارج شوید و به تبیین متن بپردازید.» کیتنیشن معتقد است که "صدا" هم میتواند نقش فعالی داشته باشد.
او میگوید: «اساساً چیزی در شنیدن صدا و راحتشنیدهشدن وجود دارد که از جنس آرامش است و با فاصلهگرفتن و دورشدن از خویشتن رخ میدهد.» بااینحال تأکید میکند که حتی در تحقیقاتی که تااکنون انجام شده، نتایج، ناظر بر همبستگیها هستند نه شواهد علّی.
«در بلندخوانی و باهمخوانی همۀ چیزهایی که میتوانند سلامت، تندرستی و رشد شناختی را ارتقا دهند، یکجا جمع میشوند و واقعاً دشوار است که بدانیم ترکیب دقیق این همنشینی چیست.»
علم با محدودیتهایی که دارد، دلایلی را شرح میدهد و به این میپردازد که چرا همخوانانِ بزرگسال احساس راحتی می کنند و حتی در برخی سطوح چرا ممکن است احساس کنند پیوند قویتری با شخصی که با او مطالعه میکنند، دارند. آنچه در مورد عملکرد مغز و بدن میدانیم قابلتوجه و فواید فیزیکیِ تجربهشده در این روند، خارقالعاده است. این تأثیرات عصبیِ مثبت بهنحو قابلتوجهی زندگی روزمرۀ ما را بهبود میبخشند.