جریده‌ی فریده ...

جریده‌ی فریده ...

هنر موسیقی، ادبیات و نگارگری

مریم عمید درک درستی هم از روزنامه‌نگاری داشت. او معتقد بود "روزنامه زبان ملت است". اگرچه بسیاری امروزه نیز همین حرف را از سر تعارف تکرار می‌کنند، اما در عمل قائل به چنین قولی نیستند و فقط صداهایی از ملت را بازتاب می‌دهند که با علائق خودشان همسو باشد.


 «جریدۀ فریده» عنوان کتابی است که به کوشش زهره ترابی تدوین شده و ناشر آن نشر اطراف است. عنوان فرعی این کتاب، گویای محتوای آن است: گزیده‌ای از روزنامۀ شکوفه، دومین روزنامۀ زنان در ایران.

  روزنامۀ شکوفه در واقع نشریه‌ای بود که ظاهرا از سال 1292 تا 1298 منتشر می‌شد. مدیر و سردبیر این روزنامه یا نشریه، مریم عمید بود. مریم عمید سمنانی، ملقب به مزین‌السلطنه. خانم عمید از زنان روشن‌فکر دوران قاجاریه بود و در خانواده‌ای به دنیا آمده بود که جزو اعیان و اشراف بودند.

  پدر او میر سید رضی سمنانی بود که رئیس‌الاطبا لقب داشت. رئیس‌الاطبا پزشک قشون ناصرالدین شاه بود. مریم عمید از بخت تولد خانواده‌ای مرفه و بافرهنگ برخوردار بود و به همین دلیل در نوجوانی زبان فرانسه را آموخت و تحت هدایت پدرش، اهل خواندن و نوشتن و فکر کردن شد.

 او را نخستین روزنامه‌نگار زن ایرانی می‌دانند چراکه در سال 1292 نشریۀ شکوفه را منتشر کرد و قبل از آن هم در نشریات آن دوران می‌نوشت. با این حال قبل از نشریۀ شکوفه، نشریۀ دانش هم منتشر می‌شد که صاحب امتیاز و مدیرش خانم دکتر کحال بود. اما دکتر کحال ظاهرا روزنامه‌نگار نبود و صرفا مدیریت نشریۀ دانش را، که نخستین نشریۀ مربوط به زنان در ایران بود، بر عهده داشت. 

 

 سال تولد مریم عمید معلوم نیست. ولی سال مرگش همان 1298 است. یعنی انتشار روزنامۀ شکوفه به دلیل مرگ زودهنگام مریم عمید متوقف شد. او در هنگام مرگ، زنی جوان بود. شاید سی ساله بود. شاید هم کمی بیشتر.

 مریم در 16 سالگی با یکی از شاهزادگان قاجار ازدواج کرد ولی بسیار زود از او جدا شد چراکه او را مردی دید که ربطی به آرمان‌هایش ندارد. برخی نوشته‌اند او یکسال پس از ازدواج از شوهرش جدا شد ولی زهره ترابی، گردآورندۀ کتاب جریدۀ فریده، نوشته است مریم عمید یک هفته پس از ازدواج، حسینعلی میرزا عمادالسلطنه جدا شد.

 اینکه در آن دوران، یک دختر شانزده ساله، یک هفته پس از ازدواج، از شوهرش جدا شود، کمی بعید به نظر می‌رسد. به ویژه اینکه مریم عمید از حسینعلی میرزا یک پسر هم داشت.

  هر چه بود، خانم عمید هفت سال بعد، در سن 23 سالگی با یک روشن‌فکر مسن قجری ازدواج کرد. لقب شوهر دوم او قوام‌الحکما بود و چند سال پس از ازدواج درگذشت. مزین‌السلطنه (یا همان مریم عمید) از شوهر دومش نیز صاحب یک پسر شد.

مریم عمید

جریدۀ فریده؛ نگاهی کارنامۀ نخستین روزنامه‌نگار زن ایرانی

  در مقدمۀ سودمند کتاب جریدۀ فریده، خانم زهره ترابی نکاتی مفید و خواندنی دربارۀ فعالیت‌ها و احوال مریم عمید آورده است. مثلا اینکه او زنی جدی و پرسشگر بود و مؤسس و مدیر یک مدرسۀ دخترانه هم بود که نامش دارالعلم و الصنایع مزینیه بود که دو شعبه داشت.

در شعبۀ علمی این مدرسه (دارالعلم) ریاضی و جغرافی و فارسی و زبان فرانسوی و دروسی از این قبیل تدریس می‌شد، در شعبۀ فنی یا صنعتی‌اش، خیاطی و جوراب‌بافی و قالی‌بافی. دارالعلم در کنار باغ آصف‌الدوله بود، دارالصنایع در کنار محلۀ آب‌مَنگل.

شاگردان مدرسۀ مزینیه غالبا فرزندان خانواده‌های مرفه بودند. فقرا در آن زمان جدا از اینکه پول کافی برای ثبت نام فرزندشان در مدارس را نداشتند، غالبا اقشاری قشری بودند و اعتقادی هم به درس‌خواندن دختران نداشتند.

با این حال از آنجا که هم، فقرا جاهل نبودند، کسانی هم بودند که می‌خواستند دخترشان در مدرسه درس بخواند ولی پول ثبت نامش را نداشتند. هم از این رو مزین‌السلطنه در ازای هر یک یا دو شاگردی که از خانواده‌های مرفه می‌پذیرفت، یک شاگرد هم از خانواده‌ای فقیر در مدرسه‌اش ثبت نام نمی‌کرد.

پدر و مادر شاگردان فقیر شهریۀ ثبت نام فرزندشان را نمی‌پرداختند به شرطی که تعهد دهند دخترشان تا پایان دوران تحصیل، در مدرسه بماند و درس و سوادآموزی را نیمه‌کاره رها نکند.

اینکه مریم عمید را نخستین روزنامه‌نگار زن ایرانی می‌دانند، ممکن است توصیف دقیقی نباشد زیرا قبل از انتشار نشریات زنانه در آن دوران، زنان دیگری بودند که برای نشریات تحت مدیریت مردان می‌نوشتند. اگرچه مریم عمید هم یکی از همین زنان بود.

جریدۀ فریده؛ نگاهی کارنامۀ نخستین روزنامه‌نگار زن ایرانی  

  با این حال حتی اگر یکی دو زن هم قبل از مریم عمید در نشریات مردانۀ آن دوران قلم زده باشند، می‌توان آن‌ها را "نویسنده‌ای در مطبوعات" آن زمان دانست. کار مهم مریم عمید، نه صرفا نوشتن در یک نشریه، بلکه راه‌اندازی نشریه‌ای مخصوص زنان و البته ادارۀ این نشریات در مقام مدیر و سردبیر بود.

در صفحۀ اول نشریۀ شکوفه آمده بود: «صاحبه امتیاز و مدیر مسئوله مزین السلطنه صبیه مرحوم آقا میرزا سید رضی رئیس‌الاطبا، روزنامه‌ایست اخلاقی، ادبی، حفظ الصحه اطفال، خانه‌داری، بچه‌داری، مسلک مستقیمش تربیت دوشیزگان و تصفیه اخلاق زنان راجع به مدارس نسوان عجالتاً گاهی دو نمره طبع می‌شود».

  مریم عمید درک درستی هم از روزنامه‌نگاری داشت. او معتقد بود "روزنامه زبان ملت است". اگرچه بسیاری امروزه نیز همین حرف را از سر تعارف تکرار می‌کنند، اما در عمل قائل به چنین قولی نیستند و فقط صداهایی از ملت را بازتاب می‌دهند که با علائق خودشان همسو باشد.

  مریم عمید را شاید بتوان نخستین فمینیست ایرانی هم دانست. یا دست کم، یکی از نخستین فمینیست‌ها. او در روزنامۀ "شکوفه" به مسائلی نظیر سلامت زنان، تحصیل دختران، وضعیت مدارس دخترانه و  راه‌های موفقیت زنان در زندگی مشترک می‌پرداخت.

جریدۀ فریده؛ نگاهی کارنامۀ نخستین روزنامه‌نگار زن ایرانی

  با این حال روزنامۀ شکوفه در دهۀ 1290 منتشر می‌شد. ایران از سال 1293 به بعد، گرفتار مصائب ناشی از جنگ جهانی اول شد. همین تحول مهم و خانمانسوز، موجب شد که روزنامۀ شکوفه فراتر از مسائل زنان برود و مسئلۀ میهن را نیز مد نظر قرار دهد؛ چراکه پرداختن به مسائل "زن ایرانی" در غیاب "ایران" بی‌معنا بود. ابتدا باید ایرانی در کار باشد تا نوبت به دغدغه‌های زن ایرانی برسد.

  از مریم عمید فقط یک عکس باقی مانده است. با اینکه او در نوجوانی، در کنار زبان فرانسه، عکاسی را نیز آموخته بود. معلوم نیست سایر عکس‌های او چه شده‌اند. آیا همگی در گذر زمان نابود شده‌اند یا اینکه ممکن است عکس دیگری از او موجود باشد؟ به هر حال بعید است یک عکاس فقط یک بار جلوی دوربین عکاسی عکاس‌باشی نشسته باشد.

  گردآورندۀ کتاب، زهره ترابی، در آغاز مقدمه‌اش، حکایت مادر پدربزرگش را بازگو می‌کند؛ زنی که ظاهرا متولد دهۀ 1260 بوده و در یکی از روستاهای دامغان به دنیا آمده بود. بنابراین خانم ترابی دامغانی یا دامغانی‌تبار است. ترابی‌ها در شهر دامغان مشهور و متعددند.

 گوهرخانم در روستایی در حاشیۀ کویر، خواندن و نوشتن بلد بود و پسرش (یعنی پدربزرگ زهره ترابی) دربارۀ او می‌گفت: «هر خطی رو که کسی نمی‌تانست بخوانه، می‌آوردن پیش مادر من.»

  اینکه حوالی انقلاب مشروطه، یک زن روستایی در دامغان و یک زن متمول در سمنان، هر یک به نوعی، دغدغۀ سرافرازی و آگاهی زنان را داشتند، به خوبی نشان می‌دهد که ستیز با جهل و ارتجاع، در عمیق‌ترین لایه‌های جامعۀ ایران جریان داشته. تازه دامغان و سمنان، برخلاف رشت و تبریز، شهرهایی سنتی و کویری و دور از امواج مدرنیسم راه‌یافته به ایران بودند.

جریدۀ فریده؛ نگاهی به کارنامۀ نخستین روزنامه‌نگار زن ایرانی

 کتاب جریدۀ فریده، گزیده‌ای از نوشته‌های منتشر شده در روزنامۀ شکوفه است. زهره ترابی توضیح داده است که همۀ شماره‌های این روزنامه در دسترس نیست و آنچه باقی مانده، هفده شماره از سال اول، بیست شماره از سال دوم، بیست‌ویک شماره از سال سوم و ده شماره از سال چهارم است.

  به درستی معلوم نیست که این روزنامه فقط چهار سال منتشر شده یا اینکه فقط شماره‌های از چهار سال اول فعالیتش باقی مانده است. در ویکی‌پدیا آمده است که روزنامۀ شکوفه از 1292 تا زمان مرگ مریم عمید منتشر می‌شد. بنابراین دورۀ فعالیت این روزنامه را باید شش سال محسوب کرد.

  اما اطلاعات ویکی‌پدیایی همیشه قابل اعتماد نیستند. از مقدمۀ کتاب جریدۀ فریده، چنین برمی‌آید که دورۀ فعالیت روزنامۀ شکوفه چهار سال بوده. اگر چنین بوده باشد، مریم عمید در دو سال آخر عمرش احتمالا بیشتر مشغول مدیریت مدرسۀ مزینیه بوده.

اگر انتشار روزنامۀ شکوفه در دو سال پایانی عمر مریم عمید متوقف شده باشد، چندان عجیب نیست چون خودش توضیح می‌دهد:

  «بعضی از خانم‌ها و مدیرهای محترمات مدارس چنین گمان فرموده‌اند که این روزنامه برای تحصیل امر معاش و ندارک پلوآش است و در ماه مبلغ کلی از منافع روزنامه وارد خزانۀ مبارکه می‌شود. غفلت از آن‌که همه‌کس می‌داند که روزنامه به غیر از زحمت و ضرر و خسارت عایدی ندارد. و مخصوص روزنامه‌ای که سال پنج هزار آبونۀ او و تک‌نمره صد دینار تقریبا آبونه و در ماه دو عباسی. خیلی غریب است که با این ریش می‌خواهیم برویم تجریش و با این اخلاق می‌خواهیم مثل همسایه‌های خودمان ترقی کنیم.»

  کتاب "جریدۀ فریده" حقیقتا ارزش خواندن دارد چراکه با گزینش نوشته‌های مهم‌تر و خواندنی‌تر روزنامۀ شکوفه، خواننده را واقعا با حال‌وهوای اواخر عصر قاجار آشنا می‌کند و مطالبات زنان آزادی‌خواه و ترقی‌طلب آن دوره را پیش روی خوانندۀ امروزی می‌گذارد.

جریدۀ فریده؛ نگاهی کارنامۀ نخستین روزنامه‌نگار زن ایرانی

   پس از مقدمۀ زهره ترابی با "مقدمۀ نویسنده" مواجه می‌شویم که در واقع نوشته‌ای از مریم عمید است در اولین شمارۀ روزنامۀ شکوفه. بخشی از آن را بخوانیم:

«هیچ مملکتی پا به دایرۀ تمدن و ترقی نگذاشته مگر به واسطۀ روزنامه. روزنامه است که تنقید افکار و ترتیب نطق و گفتار می‌نماید و طریقۀ زندگانی و تحصیل مکنت و ثروت و آداب و تربیت و مراوده و معاشرت و رویۀ تحصیل علم و معرفت و طریقۀ تجارت و زراعت را به مانشان می‌دهد. روزنامه است که ترقی و تنزل و عزت و ذلت هر مملکت را ظاهر می‌سازد. روزنامه است که اطوار و رفتار و اخلاق حسنه و رذیلۀ هر طایفه و سلسله را کشف می‌نماید...

 

    اگرچه این عرایض از این کمینۀ ناچیز و ذرۀ بی‌مقدار از قبیل لیمو به عمان فرستادن و زیره به کرمان بردن است. "آن ذره که در حساب ناید ماییم." و چون اول‌زمانی است که ما زن‌های ایرانی می‌خواهیم قدم در دایرۀ ترقی گذاریم و اغلب از ماها، بلکه عموما، هنوز از فواید علم و صنعت و هنر امروز و معیشت بی‌بهره و بی‌نصیب مانده، حتی حساب ده شاهی پول را نمی‌توانیم داشته باشیم. معلوم است کسی که تربیت او در بی‌تربیتی و ادب او در بی‌ادبی و دانش او در بی‌دانشی باشد چه خواهد بود. در صورتی که اطفال اقلاً تا سن هفت‌سالگی در تحت ترتبیت امهات می‌باشند و آنچه که ملکۀ طبیعت آن‌ها می‌شود که "با شیر اندرون شد و با جان به در شود" آن ملکاتی است که از مادر به آن‌ها رسیده است...

    وای بر احوال ماها که هر وقت بخواهیم حساب یک قران پولی که چیزی خریده‌ایم بکنیم، ناچار پناه به تسبیح می‌بریم و حساب می‌کنیم و هر وقت که بخواهیم کاغذی بنویسیم باید یک روز معطل شویم، برویم در مسجد شاه یا جای دیگر در خدمت میرزاهای کاغذنویس هم پول بدهیم هم کاغذ صحیح ننویسیم. پس باید این عقاید فاسده و کاسده را که اسباب خرابی چندین کرور نفوس ایرانی گشته از دماغ و کله‌های ما بیرون کرد، بلکه اخلاق ذمیمه را مبدل کرد به اخلاق حمیده و این هم به این زودی ممکن نمی‌شود، مگر به ترک و تذکار آن معیابی که از بی‌علمی و بی‌دانشی سال‌هاست مانند خون در جمیع اعضا و جوارح ماها دوران دارد و با بیان نمودن منافع علم و ادب و تربیت و اخلاق صحیحه می‌توان این عقاید و عادات را که در نهاد ما رسوخ پیدا کرده ترک نمود.» این کار ممکن نمی‌شود مگر به واسطۀ روزنامه و جرایدی که مخصوص خود خانم‌ها و به زبان خودشان که مأنوس هستند، ایشان را از خواب غفلت بیدار و از اثر تخدیر مورفین جهل هوشیار کرد.»